ارشاارشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

ارشا هدیه خدا

ایجاد وبلاگ

ساعت 12 ظهره تو خوابیدی و من بعد از مدتها تونستم تصمیمم رو به انجام برسونم و این وبلاگ رو ایجاد کنم امیدوارم روزگار نه چندان دور از خوندنش لذت ببری
10 آبان 1392

اولین هدیه

بعد از اینکه نتیجه ازمایش ادرار را به بهنام گفتم تصمیم گرفتیم ازمایش خون انجام بدم ازمایش اورزانسی انجام شد و نتیجه مثبت ان ما را به اوج اسمانها برد همون عصر به پاساز نزدیک خونه رفتم از مغازه اسباب بازی فروشی فیل عروسکی سوتی کوچکی گرفتم.این فیل کوچک که برای من یاداور ان روز هست اولین هدیه من به تو کوچولوی دوست داشتنی منه.اگرچه در این مدت من تمام وجودم رو وقف تو پسر نازنینم کردم و گر چه بالاترین هدیه یعنی شیره وجودم را به تو دادم اما دوست دارم این فیل کوچک را یادگاری از ان روز شیرین نگه داری
10 آبان 1392

خاطرات ان روزها

مهرماه 90 بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره رشته نوزادان رو برای امتحان فوق تخصص انتخاب کرده بودم روز اولی که کتابخونه فرهنگ سرای ارسباران رفتم خوب خاطرم هست هنوز یک ساعت از شروع درس خوندنم نگذشته بود که از خستگی و خواب الودگی نتونستم ادامه بدم و برگشتم خونه هرچی  فکر می کردم علت این خستگی تازه اونهم اول صبح رو نمی فهمیدم.با شک و تردید یک baby check از داروخانه گرفتم چند دقیقه بعد خط دوم ظاهر شده بود                                       ...
9 آبان 1392