ارشاارشا، تا این لحظه: 12 سال و 1 روز سن داره

ارشا هدیه خدا

مریضی تو

نمی دونم چرا بعد از واکسن هجده ماهگیت پشت سر هم مریض شدی اول تب کردی دو روز تب داشتی بعد سرماخوردگی شروع شد تا سرماخوردگیت خوب شد تب چهل درجه کردی این واکسن MMR در موارد کمی بعد ده روز تب بالای چهل می ده که متاسفانه تو جزو اون موارد بودی تبت خوب شد که اشتباه کردیم کلاس خلاقیت مادر و کودک که قبلا ثبت نامت کرده بودم بردم (تقصیر بابا بهنام شد)علائم سرفه و تب شروع شد انتی بیوتیکم که به زور باید می دادم سریع بعد انتی بیوتیک شکلات می دادم تا بخاطر شکلات هم که شده دارو بخوری کوچیک تر بودی این قدر خوب دارو می خوردی ولی الان دیگه همش در حال فراری.خلاصه تازه این مشکلاتت داشت حل میشد که اسهال واستفراغ شدیدی کردی که بیمارستان بابا بهنام بستری شدی د...
12 دی 1392

در تهران

روزها می گذشتن و تو در درونم رشد می کردی جنین کوچک وجودم کم کم بزرگ می شد معجزه خلقت  شاهکار خداوند شکل می گرفت سلول به سلول اندام به اندام .تغییرات در بدن من هم کم کم رخ می داد با بزرگ شدن تو مشکلات من هم بزرگتر می شد امپول های پروزسترون و استراحتی که برای جلوگیری از سقط داشتم باعث بر هم خوردن تعادل قند و چربی من شد و مجبور به گرفتن رزیم سختی شدم و الحق که رزیم گرفتن در بارداری کار سختیه .حتی استراحت کردن و ساعت ها  در گوشه ای تنها  دراز کشیدن هم کار اسونی نیست البته من که تنها نبودم تو با من بودی و خدای بزرگ اون بالا مراقب ما . ساعت ها با تو صحبت می کردم  مطمانم که اون حرف ها که فقط حرف نبود درس زندگی بود در ن...
7 دی 1392