ارشاارشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

ارشا هدیه خدا

سوسک سیاه شیطون

هر وقت این شعر رو برات میخونم آخرش که میرسه می ترسه از تو جواب میدی مامان بعدش که میگم ارشا چی؟  مشتت یا اگه دم پایی دم دستت باشه می کوبی رو زمین ومی گی دوم.یعنی میکشمش
23 بهمن 1392

باز هم آن روزها

روزها آرام آرام می گذشت و تو در درونم رشد می کردی چه قدر زیباست وقتی اولین حرکت جنین رو درون خودت حس می کنی حسی که تو هیچ وفت نخواهی فهمید با گذشت زمان حرکت ها قویتر و بیشتر میشن به طوری که جزوی از خودت میشن مثل ضربان  قلب خودت .اگه یه مدت کوتاه حسش نکنی دلتنگش میشی  ارزوت میشه که لگد بزنه محکم و محکم تر.   تو رشد می کردی لگد می زدی بعضی وقتها مثل یه ماهی کوچیک از این ور شکمم به اون ور می رفتی دیگه کم کم بی تاب دیدنت شده بودم دلم می خواست ببینمت حتی یه لحظه .ببوسمت و غرق بوی تنت بشم
23 بهمن 1392

ارشا و کلمات

اولین بار چهار و نیم یاپنج ماهه بودی که مام رو از زبونت شنیدم بعضی وقتها تو لج کردنهات  مام می گفتی معمولا بچه ها با وجودی که بیشتر زحمتها رو مادر شون می کشه ولی بابا رو زودتر میگن   به خاطر اینکه همش مامانشون می گه بابا اومد بابا این کار رو کرد بابا اون کار رو کرد  ولی تو چون زمانی که من سر کار بودم زحمت نگه داریت رو مامانم می کشید ماما رو زودتر یاد گرفتی در کل صحبت کردنت برخلاف ورجه وورجه کردن و از مبل ها بالا پایین رفتن یه خورده پیشرفتش کند تر بود تا 18 ماهگی حدودا ده کلمه میگفتی کلماتی  که الان می گی مامان بابا  دد  جوجو  جی جی  برق  ...
23 بهمن 1392